۱۳۹۲/۹/۴

خوب شد عرفان ممی‌زاده مُرد




دانشجویان دانشگاه امیرکبیر و ما با پدیده‌ی کارگران زیر سن قانونی ناآشنا نیستیم. حتی به لطف ِ خیابان‌های توسعه یافته‌ی این شهر و انبوه تقاطع‌ها و چراغ‌هایش دیگر با پدیده کار کودک هم ناآشنا نیستیم. پس چگونه‌ست که باید در صحن ِ دانشگاه شاهد مرگ ِ کارگری زیر سن قانونی بود تا به آن اعتراض کرد؟ چه چیزی جلوی ِ چشم‌ ِ ما را می‌گیرد و مانع از آن می‌شود که به کار ِ کودکان و نوجوانان چشم بپوشیم؟ جز این است که ما به پدیده‌ی کار کودکان عادت کرده‌ایم؟ چرا هیچ کدام ِ از ما به انبوه بیلبوردهایی که هر کجای این شهر سبز شدند و ما را تشویق به پس‌زدن کودکان کار و متکدیان کردند اعتراضی نکردیم؟ چه کسی به شهرداری به عنوان جایی که از منابع مالی عمومی استفاده می‌کند این اجازه را داد که آن را هزینه‌ی شوراندن بخشی از مردم علیه بخش دیگری از مردم کند؟ چه کسی به آن‌ها اجازه داد تا بخشی از شهروندان را «سودجو» خطاب کنند و بخش دیگر را مخاطب قرار دهند که مبادا گول ِ سودجویی آنان را بخورند؟

حالا دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به مرگ «عرفان ممی‌زاده»‌ی هفده ساله اعتراض کرده‌اند. باید از آنان ممنون بود. و باید همزمان پرسید که چرا هیچ کجای ِ این شهر بیلبوردی به ما هشدار نمی‌دهد که مراقب سودجویی کارفرمایی که کار ِ ارزان ِ عرفان را می‌خرد باشیم؟ چرا دانشگاه امیرکبیر نسبت به لغو قرارداد با چنین پیمانکاری اقدام نمی‌کند؟ چرا ما توان و شاید علاقه‌ی لازم برای پیگیری مرگ عرفان ممی‌زاده را نداریم؟

اصلا چرا عرفان ممی‌زاده در خبرها اسم ندارد؟ اسم او برای تیترهای روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها زیادی بلند است؟ او کارگری ۱۷ ساله‌ست که از داربست طبقه‌ی ششم ساختمان ابوریحان دانشگاه امیرکبیر به پایین سقوط کرده و مرده است. او کارگری روزمزد بوده‌ است. کسی که کارش را روزانه می‌فروشد و تنها به یمن کار خوبش می‌تواند فردا هم سر آن کار برود.

خوب شد عرفان ممی‌زاده مُرد. وگرنه به خاطر اخلال در کار به هنگام سقوط از طبقه‌ی ششم حتماً فردایش نمی‌توانست به سر کار بیاید. خوب شد عرفان ممی‌زاده مُرد وگرنه فردا باید تیتر و عکس صفحه‌های خیریه‌ی نشریات می‌شد اگر شانس داشت. که این نوجوانی است که سقوط کرده و لگن و دست و پایش شکسته‌ست و باید هفت‌جور عمل جراحی بشود و چشم به راه کمک شماست مردم ِ انسان‌دوست. و سازمان تأمین اجتماعی این کشور سرش شلوغ‌تر از آن است که به کارگران بپردازد. پس چه کسی بزرگراه و آزادراه بخرد و از ماشین‌ها عوارض بگیرد؟ پس کدام سازمان بشود ملک طلق سعید مرتضوی؟ 

ماجرا را سیاسی بکنیم اصلا. خوب شد عرفان ممی‌زاده مُرد وگرنه فردا در کنار تصویر ظریف و کری عیش ِ مردم ِ ایران را که همه‌شان خوشحال‌اند را خراب می‌کرد. نه‌خیر جناب ِ سردبیر و روزنامه‌نگار روزنامه‌ی اعتماد. همه‌ی مردم خوشحال نیستند. آدم‌هایی که از داربست ِ ساختمان‌های در حال توسعه‌ی دانشگاه‌ها می‌افتند خوشحال نیستند. پیرمرد ِ پیر بلوار کشاورز که امشب هم در جستجوی ِ جای خواب است و به گرمخانه‌ی شهرداری تهران نمی‌رود چون مثل زندان است خوشحال نیست. دانشجویانی که صبح می‌بینند از دیوار ساختمان‌های دانشگاه آدم پایین می‌ریزد خوشحال نیستند. متأسفانه خبر ندارید که توافق ژنو طنابی نمی‌شود که عرفان ممی‌زاده را زنده نگاه دارد. او از طنابی که باید او را زنده نگه می‌داشت ارزان‌تر است و از هشت میلیارد دلار پول تفاهم‌نامه‌ی ژنو چیزی‌اش خرج طناب‌هایی که قرارست آدم‌ها را از مرگ نجات بدهند نمی‌شود. تازه اگر خرج طناب‌های دار نشود. بی‌ربط است؟ ما هم همین را می‌گوییم. بی‌ربط است. تفاهم‌نامه‌ها در ژنو و در هیچ قبرستان دیگری مانع بهره‌کشی، استثمار، توهین و تحقیر، و مرگ ِ کارگران در ایران نمی‌شود.