۱۳۹۰/۱۰/۱۲

نامه‌هایی که نمی‌رسند و سلام

 فقط می‌شود نامه نوشت. نامه‌نگاری یگانه فُرم ِ معنادار ِ نوشتن در چنین وضعیتی است. در بی‌معنایی انتشار برای عموم باید خوش‌شانس بود که یقه‌ی کسی را گرفت و مخاطب قرارش داد. آکسیانای عزیزم. فلانی عزیزم. عزیزم. البته اگر آقای نوری‌زاد بگذارد. 
نامه‌ نوشتن واجد شکلی از صمیمیت است. صمیمیتی که نمی‌گذارد مثلا به هیتلر نامه نوشت و در آن به او یادآوری کرد که بوی ِ گوشت ِ سوخته‌ی یهودیان آن چیزی نبود که هیتلر قول‌اش را پیش از انتخابات داده بود. چنین حرفی را باید در ِ گوش ِ هیتلر گفت. نمی‌توانیم کسی را خطاب قرار دهیم بی‌آنکه بدانیم او چطور می‌خواند. چطور فکر خواهد کرد. چطور خواهد نوشت. اصلا می‌خواند؟
اصلا می‌خواند؟ این مهم‌ترین پرسش کسی است که نامه می‌نویسد. زمانی پرسش اصلی چیز ِ دیگری بود؛ نامه به دست‌اش خواهد رسید؟
نمی‌شود بی‌مخاطب نامه نوشت. ما حرف‌هایی نداریم که بخواهیم برای عموم بزنیم. ما اشخاصی را داریم که باید با آن‌ها حرف بزنیم. روزنامه‌های حزبی، نشریات داخلی و احتمالا نامه‌نویسی تنها شکل‌های معنادار نوشتن هستند که به لطف نوری‌زاد، جبهه مشارکت و احتمالا جمهوری اسلامی حالا دیگر همین‌ها هم بی‌معنی شده‌اند. بحران ِ مخاطب ِ نامه اما دیگر ربطی به سیستم سیاسی ندارد. باید بنویسی فلانی ِ عزیزم، سلام. این البته جستجوی فقط یک نفر نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر