ماری عزیزم،
این را باید
شنید و نامه ها عجیب ساکت اند. من برایت می نویسم اش. شاید روزی هم زمزمه اش کردم:
اگر زمان و
مکان به دست ما بود
هزار سال پیش
از طوفان نوح عاشق ات می شدم
و تو می
توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یکصد سال به
ستایش چشمانت می گذشت
و سی هزارسال
صرف ستایش تن
ات
و تازه در
پایان عمر
به دل ات راه
میافتم.
naneveshtid ke in neveshte az kojast
پاسخحذف